اصل دیدگاه مکتب ادبی اصالت کلمه بر دو محور بنیادین حرکت می کند:
الف)وسیله دانستن کلمه در جهان زیستی:کلمه از همه لحاظ زاییده ی جهان 4بعدی فضا-زمان است، بنابراین ذات کلمه نیز کاملا 4بعدی است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم کلمه از همه لحاظ محدود و محصور در ابعاد"مکان-زمان محور" در آفرینش است.پس هرگونه نظریه پردازی به اصطلاح علمی و فلسفیدن های عرفان مآبانه درباره ی ابعاد دیگر هستی که خارج از جهان "مکان-زمان محور" 4بعدی ماست، پیشاپیش با عنایت به محدودیت طبیعی ذات کلمه، محکوم به توهم خلاء انگاریست و یک عقیده ی کاملا شخصی محسوب می شود.پس اظهر من الشمس است.آنان که به وسیله ی همین کلمات ذاتا 4بعدی، درباره ی چگونگی لوح پیدایش ابعاد دهم و صدم هستی نظرات به اصطلاح دقیق علمی بیان می کنند و در مطبخ تخیلات غالبا شاعرانه ی خویش، کائنات را ماهرانه در پوست گردو و خربزه جاسازی می کنند همانند کسانی هستند که با نیزه ای متافیزیکی و کلاه خودی فیزیکی، دن کیشوت وار عزم خود را جزم شنا کردن در میان صخره های دماوند کرده اند. آخر در عصری که در باب چند و چون همین جهان 4بعدی مشاهده مند به وسیله ی همین کلمات 4بعدی که همان گونه که زبان شناسان اثبات کرده اند از انعکاس همین جهان رئال نیز درمانده و ناتوانند و مرزهای قراردادی بین خرافه و علم را درهم شکسته اند، چگونه می توان به عنوان مثال تخیلات انتزاعی جناب "ایورت" درباره ی جهان های موازی را یک مبحث بی چون و چرای به اصطلاح علمی پنداشت و از این بدتر بر اساس آن به رد نظرات دیگر به ویژه ادیان بزرگ و مقدس توحیدی کمر بست که این خود شیوه ای نوین در "ره افسانه" زدن است. بگذریم از این که همین 4بعدی دانستن جهان "مکان-زمان" محور ما نیز برداشتی ست برخاسته از شعور کلمه گرای ما به هستی، بر اساس ذهن هولوگرام گونه ی ما و می تواند فقط در حکم یک فرض باشد.
ب)هدف دانستن کلمه در ادبیات:
برون لفظ ممکن نیست سیر عالم معنا به عریانی رسیدم تا درون پیرهن رفتم
"مولانا بیدل"
تمام مکاتب، جنبش ها و حرکت های ادبی جهان، از آغاز تولد ادبیات تا کنون، در یک نکته و نقطه ی واحد متفق القولند، که در جهان ادبیات ،کلمه وسیله ایست در خدمت شعر و داستان