سه غزل حسی و غیر عریانیستی از جناب استاد آرش آذرپیک:


غزل اول)

روی دلم سیاه  برایم  عوض شده ست

معنای راه و چاه  برایم عوض شده ست

گفتم اگر نظر به تو، خواهر برادری ست

شرمنده! آن نگاه  برایم عوض شده ست

آن مقصدی که قول و قرار گذشته بود

در نیمه های راه  برایم عوض شده ست

آخر چرا دروغ بگویم به خود، چرا؟!

آن دید اشتباه  برایم عوض شده ست

دیدم به مهر و قهر تو، نام و سلام تو

ناگاه دیدم آه!  برایم عوض شده ست

دست خودم نبود، نه! دست دلم نبود

کی گفته دلبخواه  برایم عوض شده ست

نیت اگر که خیر شود، بوسه هم دعاست

در عشق تو گناه  برایم عوض شده ست

من تارک الصلوة  نبودم و نیستم

قبله و سجده گاه  برایم عوض شده ست

دیشب که شکل ماه عوض شد، به چشم من

امروز جای ماه  برایم عوض شده ست.



غزل دوم)

من عاشقم، تو عاشقی،  دیگر تعارف کافی است

پشت کلاس درس هم،  دیگر توقف کافی است

چندی ست گویا توأمیم، هی بر سر راه همیم

این اتفاقی نیست، آه!  دیگر تصادف کافی است

با آن نگاه بی ریا،  با ناز پنهان در حیا

درقلب من، در روح من، دیگر تصرف کافی است

دیگر نمانده فرصتی، از آن غرور لعنتی

برگرد و بشکن خواب را، دیگر خرو پف کافی است!

رقصان بشو، طوفان بکن،  من را به خود مهمان بکن

من عاشقم،  تو عاشقی، دیگر تعارف کافی است!

 

 غزل سوم)

  در پشت باروها اگر، چنگیز یعنی اتفاق                    

تنها به چشم باغبان، پاییز یعنی  اتفاق

فرهاد کنج بیستون، جان می کند ، اما فقط

در قلب شیرین تا ابد، پرویز یعنی اتفاق

روزی هزاران گله اسب، از پیش چشمانش گذشت

اما به چشم شاه ما، شبدیز یعنی اتفاق

ما غرقه در تکرارها، دلبسته ی پندارها

اما به چشم عاشقی، هر چیز یعنی اتفاق

ننشین کنار پنجره ، بیرون برو ،گل کن ،ببین

هر قطره از این بارش یکریز یعنی اتفاق

آن آتشی که زیر خاکستر نشسته، ناگهان

یک روز اگر شد اتفاقی تیز یعنی اتفاق

معنای سرخ واژه ها، پیش ادیب شهر نیست

بنشین فقط یعنی بمیر، برخیز یعنی اتفاق

ما خوب یا که بد شویم ، آنچه که می باید شویم

تو نیز یعنی اتفاق، من نیز یعنی اتفاق.

 

  به بهانه ی ۲۱ آبان زادروز شاعر بزرگ و جریان ساز شعر فارسی

                                                      « نيما يوشيج »

 در پاسداشت  پدر شعر نوين ايران به كمپين  

حاميان "روز شعر نوين ايران " بپيونديد .

 

                                               

برای پیوستن به ادرس زیر مراجعه کنید  


       http://nimasher.blogfa.com



ما امضا كنندگان اين بيانيه ؛ اعضا ء جامعه شعر و ادبيات و هنر ايران زمين در سراسر جهان ؛ زادروز  نيما را به عنوان روز شعر نوين ايران اعلام مي نماييم . بديهي است درج اين روز بزرگ در تقويم رسمي كشور يك    ضرورت ملی و میهنی است.                                                                                                                                    

 به همین بهانه از امضاء کنندگان تقاضا داریم  با انعکاس این حرکت در وبلاگ ها و سایت های خود  ما را در    این مهم همراهی نمایند.                                                                                                                                          

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


به نام کلمه و تمام کسانی که به عشق کلمه و در کلمه و برای کلمه زیستند...                                                  

کلمه ی بیژن الهی هم در قاموس ادبیات جاودانه شد. کوچ این شاعر بزگوار را که از جدی ترین  شاعران جریان نوین شعر ایران بوده است تسلیت می گوییم.

یادش گرامی باد.

نقدی بر  کتاب "بین دو عشق" سروده ی مهری مهدویان به قلم نیلوفر مسیح

«هوالمعشوق»

گذري انتقادي بر عاشقانه‌هاي يك زن

عشق، پيش از ازل از «تجلي دم زد» و زندگي را بر بستر وجود جاري ساخت، و از دير باز، ادبيات غنايي هر ملتي، آتش جاودانه‌ي «گاهي زندگي ساز و گاهي زندگي سوز» عشق را در «خودآگاهي جمعي تاريخ» شعله افشان نگاه داشته است.

عشق بي واسطه‌ترين ارتباط انساني در هستي است، مجموعه‌ي بين دو عشق، سروده‌ي سركار خانم «مهري مهدويان» فرا نمودي پايا و پويا از اين عشق خالص است، كه گاه‌گاه با نگاهي منتقدانه تيغ بر سنت‌هاي مرتجع و ديدگاه‌هاي اجتماعي مرداب‌گون كشيده است و فرياد آسمان كوب خويش را در لباس واژگان در گوش‌ هماره سنگين تاريخ- به علت گذر از صافي تغزل- به نجوا نشسته است.

هر چند اين فرياد، خصوصي‌ترين مكنونات و رويدادهاي زندگي شاعر و عريان‌نويس مذكور را در برمي‌گيرد و عرصه‌اي شده است براي جولان بعد احساس‌گراي درون او.

آنچنانكه گاه بر چكاد شكوهمند بطن حادثه و هيجانهاي عاشقانه است و گاه به قدري در انزواي غم انگيز هجرانش فرو مي‌افتد كه خواهشمندانه همانند كويري، آغوش دريا را طلب مي‌كند، معشوقي كه از نظرگاه شاعر حامل آرمان و پيام بزرگيست كه مي‌خواهد جهاني را بشوراند:

نــام مـــرا زمانــه فــرامــوش مـي‌‌كند                         امــا شبيـــه مردن لوركاست مـرگ تو

سقراط بوده جد تو، يا حضرت مسيح                         كه عطري از تمامي گلهاست مرگ تو       ص 39-40

با توجه به مجموعه محور ذاتي خلق شعر در 2 چيز خلاصه شده است:

الف) احساس شاعر نسبت به ديگري و خود را در او يافتن و فنا كردن

ب) ديدي انتقادي و غالباً فمنيستي به جامعه و سنت‌هاي رايج

بنابراين (همانگونه كه در مقدمه‌ي كتاب اشاره شده است) مجموعه در بردارنده‌ي سير رويدادهاي زندگي خصوصي شاعر است كه غزل مثنوي‌ها به آن الگويي منسجم و لباسي هنري داده‌اند، در واقع مي‌توان از آن با عنوان (يك اعتراف نامه‌ي غنايي) كه خود نوعي اتوبيوگرافيست ياد كرد، كه در ذيل عنوان تأليف‌هاي غير فيكش (non-fiction) طبقه‌بندي مي‌شود، فيكشن در واقع به معناي دروغ يا غير واقعيت است و مانند شعر به لحاظ ريشه شناسي چيزيست كه براي خاطر خودش ساخته و پرداخته شده است.

جناب آقاي آرش آذرپيك در مقدمه اي كه براين كتاب نگاشته است از آن با عنوان: اتوبيوگرافي اكسپرسيونيستي ياد مي‌كند، كه البته با تلقي و دريافت معناي اكسپرسيونيسم با توجه به معناي لغوي آن (و نه دقيقاً مكتبي‌اش)- كه مدنظر جناب آذرپيك بوده است- مي‌توان گفت كه اين مجموعه نيز همانند يك اثر اكسپرسيونيستي، زباني براي بيان افكار و احساسات دروني، غرايز انساني و همچنين با زباني تند براي برخورد با قوانين و اصول موجود در قالبهاي هنري مي‌باشد و در نهايت واقعيت در اثر وي به استحاله تن داده است. لذا خانم مهدويان تا اندازه‌اي كه ادبيات كلاسيك ايران اجازه داده است نيز با قدرت كلمات و انرژي و نيروي هنر، اثر هنجار گريز و سنت ستيز خود را ارائه داده است. از جمله موارد و مهمترين موردي كه مي‌توان نام اكسپرسيونيسم را شايسته اين اثر دانست آن است كه شاعر در ابياتي ارزش‌هاي پيشين را محدود و كوچك دانسته و در پي به وجود آوردن ارزشهايي جديد آنهم بر اساس روح عصيان زده‌ي خويش است.

قصـــر بلــور قصه فقط يك حبــاب بود                     شهزاده‌اي كه مي‌رسد از راه خواب بود

دريــا نبــود و ماهي مسلول جـان سپــرد                      بــاد لجـــوج روح مــرا تكــه تكــه بـرد     ص 18-17

گاه در حين و عين تغزل، شعرش انعكاس يك فضاي سياه و گورستاني‌ست.

از ذره ذره زخم و خون و چرك و استفراغ

چيـزي شبيه آدمها ساخت يعني من

و گاه اين فضاي اكسپرسيونيستي به مسخ واقعيت مي‌انجامد.

يكدسته گـــرگ پنجــــــه به رؤياي من زدند                          يكدسته گـــرگ پنجه‌ي خونين بـــــه آسمان

يكدسته گــــرگ راه مــــرا از تــو دور كـرد                          يكدستــــه گـــرگ زوزه كشيــدند شـادمان

طـــوفان گرفت، صخره به صخره كشيد و برد                         قلبــي كــه قطعه قطعه شد و باز هـــم چنان ...

اما با اين حال، به ديدگاه اينجانب وجه غالب و عريان آثار مهري مهدويان به علت، تغزل محوري، آن، ژانريست كه مي‌توانم آن را «اتوبيوگرافي رومانتيستي» بنامم، بنابراين ديدگاه من به آثار ايشان با نظرگاه جناب استاد آرش آذرپيك متفاوت است. و ريشه‌ي بنيادين اين مغايرت ديدگاه در تفاوت ريشه‌‌گاه واژه‌ي «اكسپرسيونسيم» است در برابر «رومانتيسيسم»

در اين دفتر شاعر عشق و علاقه‌ي خود را به مكتب ادبي و آرمانيش نمي‌تواند و نمي‌خواهد انكار كند:

از هــر چه دلخوشند عزيزان نخواستم                                                 غيــر از بهشت مكتب عــريان نخـــواستم ص 21

اول شهيد لشكر عريان كه ساده نيست                                                يك زن ميان قلعه‌ي ديوان كه ساده نيست! ص 20

زندگي، عشق و شعر مثلثي خلق كرده است، كه شاعر «بين دو عشق» بيشتر در راستاي عشق در هر دو بُعد مكمل (آسمان و زميني) البته بيشتر زميني قدم برداشته است، آنچنانكه زندگي و شعر را وسايلي براي تسهيل بر دوش كشيدن اين بار مي‌پندارد، البته تمركز ابيات برروي بعد زميني در بيشتر موارد باعث عدم تعمق‌ گرايي و ژرف انديشي شاعر در رابطه با احساسات و دريافتهاي او از خويش و پيرامونش يعني طبيعت و شعور نهفته در كيهان شده است و در نهايت به نوعي (Sentimentalism) سانتي مانتاليسم تن در داده است.

با توجه به اينكه اشعار غنايي را فقط نمي‌توان از لحاظ تكنيك‌هاي بديع به كار رفته در آنها مورد بررسي قرار داد و از محتوا غافل شد، بايد گفت كه در يك اثر ادبي تمام اجزاء بايد در خدمت كليت متن قرار گيرند و كُلي فراتر از اجزاء پديد آورند، در اين مجموعه با عنايت به طولاني بودن «غزل مثنوي‌ها» مي‌توان ساختار يكي از دو اثر متفاوت در مجموعه با عنوان‌ «غزلميني مال» را پي گرفت، كه از همه لحاظ چه عنوان‌بندي، چه ساختار، فرم و سرانجام زبان با بقيه‌آثار متفاوت است، «غزلميني مال» از زير مجموعه‌هاي ژانر فراشعر در مكتب ادبي اصالت كلمه (orianisn ) است.

اين ژانر ابتدا از تمام پتانسيل‌هاي درون ژانري غزل از آغاز تا اكنون به اندازه‌ي قدرت قلمي عريان‌نويس فراروي مي‌كند. و قاعدتاً در گامي بلند‌تر از خود غزل نيز فراتر مي‌رود، سپس با توجه به عدم محدود ساختن قلم در شعر و داستان، بسوي جنس سوم كلمه يعني «متن عريان» حركت مي‌نمايد، يعني به هيچ وجه «غزلميني مال» نه يك سبك خاص غزل ايران است و نه شعر بودن را هدف و مقصد نهايي خود قرار داده است.

آنچنانكه به ديدگاه من در غزلميني مال «پروانه آتشي» از سركارخانم مهدويان آمده است آن است كه در نهايت ايجاز، با كمك گرفتن از بُعد سمبوليستي واژگان، روايتي ميني‌ماليستي با زبان تغزلي در قالب رايج غزل البته با بدعتي كه در مصراع پاياني دارد اين غزلميني مال داراي فضايي پلي فونيك، انسجام فوق‌العاده در طرح و ساختار است كه بعد موسيقي نيز بر تأثير تغزلي اثر بسيار افزوده است.

ساختار اين (غزلميني مال) بدين صورت است كه متن ابتدا از فضايي شبيه زندان كه مي‌تواند سمبلي از دنياي ارواح «جهان ذر» و يا حتي رحم مادر باشد. آغاز مي‌گردد. سپس به سمت جايي ديگر فراتر از اين مكان فراخوانده مي‌شود (بسوي آزادي و رهايي از جهان پيشين)، اما براي پروانه‌ي آتشي كه به جهان تنگ «شبيه غار در جهان مثل افلاطوني»

خوگر شده است، اين رهايي امري خلاف واقع و غير قابل تحمل است.

(ديگر برو، حبس تو تمام است! - يعني اينجا نمي‌شود ماند؟!)

در ادامه و خارج شدن از فضاي غار گونه يا رحم واره‌ي زندان و پرت شدن به دنياي بيرون، پروانه بر سر دو راهي قرار مي‌گيرد كه از آن مي‌توان به عنوان تضاد، اغتشاش و تقابل‌هاي موجود در دنيا ياد نمود، و پروانه ميان آمدن و پذيرفتن اين تقابل سردرگم و سرگردان است و در انتها نيز مي‌توان تأكيد شاعر مبني بر: (پروانه هنوز بر دوراهيست) را از اين منظر به تماشا نشست كه اين موجود هيچ حق انتخابي براي آمدن به فضا يا جهان دوم نداشته است و با جبر كامل، او را آزادانه بر سر دو راهي قرار داده‌اند، كه يا بايد آن را به عنوان عرصه‌اي براي به نمايش گذاشتن اراده‌اش برگزيند يا نه، قهراً همانند پروانه‌ي آتشي آن را به عنوان يك سرنوشت محتوم بپذيرد اما در ترديد ميان انتخاب آنها آسمان و زمين را محكوم بكند.

با توجه به اينكه محوريت اغلب اشعار، همان موتيف‌هاي هميشگي آثار تغزلي يعني اظهار عشق، دوري از معشوق و گاه شكايت از عوامل ايجاد كننده‌ي اين هجران مي‌باشد، متأسفانه قلم مهدويان چندان در بند پرداختن به ادبيت آثار نشده است، و صرفاً شعر وسيله‌اي بوده است در خدمت احساس شاعر، بنابراين نگرش بُعد گرايي قلم احساساتي وي در (بين دو عشق) او را غالباً از ساير ابعادي كه بيشتر مورد توجه اهل فن مي‌باشد باز داشته است، اما با اين وجود (قلم شاعر به علت خوگري به «مراقبه‌ي شناور در متن» براي رسيدن به ضمير فرا آگاه انسان، فراتر از هر گونه خودآگاه نويسي و ناخودآگاه نگاري) و با عنايت به مجموعه‌هاي موفق پيشين او «بوطيقاي عريان» و «بانوي واژه‌ها» نمي‌توان گفت كه او مطلقاً ساير ابعاد را ناديده انگاشته است، و فقط به بعد احساسي آن يعني رمانتيسيسم محض پرداخته است، بلكه با جهت گيري شاعر در مقابل نابسامانيهاي اجتماع و بعضي سنتها كه چهره‌ي انساني زن را سياه و وقيح جلوه داده است وجود مدارانه ايستاده است و از رومانتيسيم محض به سمت نوعي رمانتيسم اجتماعي آنچنانكه ويكتورهوگو به آن معتقد بود خيز برداشته است، اما ديدگاه فمنيستي خانم مهدويان گاه به گاه او را از دكترين جنس سوم دور كرده است.

... تا مردمي كه سر به عقب راه مي‌روند                      بر زخمهاي داغ من ايمان بياورند  (ص22)

بــا من هميشه مـــي‌شود از جا بلند شد                                    حتي اگر سهند نشد رود سند شد  (50)

آري منم كسي كه مـــرا تـــا سرشته‌اند                       آدم‌تــر از تــو نام مـــرا زن نوشته‌انــد

بنابراين از نظرگاه مكتب نقد فرانكفورت، آثار «مهري مهدويان» در (بين دو عشق) در سطراسطر خود از «صنعت هنر» دور شده است، و به سوي هنر انتقادي و متعالي گام برداشته، بنابراين با توجه به ديدگاه انتقادي شاعر نسبت به وضعيت موجود كه در سراسر جهان نسبت به زن حكمفرماست، مي‌توان گفت كه ايشان هيچ گاه، احساس، شعور، انديشه و آرمان متعالي خود را در خدمت كسب سرمايه قرار نداده و هنري بزك كرده بر اساس خوشايند قشري خاص و سرگرمي گروهي چند تحويل نداده است. بلكه بازباني تند و گاه گزنده به جنگ باور داشت‌هاي غلط و عادتهاي ناپسنديده‌ي اجتماع رفته است، با آنكه در نهايت خود را نيز يك قرباني بيشتر نمي‌داند.

با آرزوي آنكه كتاب بعدي سركار خانم مهري مهدويان نه «بين دو عشق» ديگر بلكه «فراتر از دو عشقي» پرمحتواتر. خوش جلدتر، پرشمارگان‌تر و در نهايت هنري‌تري باشد.

 

 

يا حق

پروين (نيلوفر) مسیح- گيلانغرب

پاييز 1389